این روزها که سخت می گذرد2
آمدم که بنویسم این روزها بر من و خانواده ام سخت می گذرد، زیرا آدمی که تا چند وقت قبل ده برابر بنده توانمندی و مهارت داشت و از پس کارها و امور زندگی بر می آمد و مدیریت می کرد به یکباره تواناییهایش را از دست داده، یادم آمد روزهایی که بالای سرش در بیمارستان به خدا التماس می کردم که چشمانش را باز کند. باز هم گفتم سبحان الله. خدایا شکرت که زنده است و لبخند می زند و حرکاتش ارادی است.
روزهای اول حتی قادر به تکلم درست و فهماندن سخنانش به ما نبود ولی حالا به سرعت کلمات را ادا می کند و حرف می زند. با موبایل کار می کند و مدیریت برخی کارها را به دست گرفته است. توان راه رفتن دارد و واکر را کنار گذاشته است. کنترل اجابت مزاجش را به دست گرفته و مشکل ندارد. به راحتی غذا می خورد. همه اینها به سان یک معجزه است. معجزه ای که خداوند رغم زد تا به من بگوید ای بنده باید شاکر باشی و بس.
اما اما اما همسر از این به بعد مردی است با شرایط ویژه. تا پایان عمر باید دارو مصرف کند. بین واقعیت و خیال نمی تواند تمیز قائل شود. اولین بار شبی متوجه این موضوع شدم در بیمارستان گفت دیشب تو خواب بودی رفتم یک دوری توی حیاط زدم و برگشتم ولی وقتی با هم تا سرویس بهداشتی رفتم تعادل در راه رفتن نداشت. در گتفگو با ایشان متوجه شدم تغییرایت اساسی در تحلیلهایش پیش آمده. با پزشک مشورت کردم توضیح داد که برای برخی این موضوع پیش می آید. شباهت زیادی به نوعی بیماری اعصاب و روان دارد. علت اصلی آن هم داروی لوتیراستام است. این دارو برای پیشگیری از غش به افرادی که سابقه صرع دارند یا مثل همسر شما آسیبی به سرشان وارد شده داده می شود. گفتم قطع کنید. فرمودند اگر من نورولوژیست هستم می گویم نباید این دارو قطع شود!
این علائم کم کم بیشتر شد تا جایی که با پرخاشگری و شک و لجبازی و .... نمایان شد. واقعیت این است که نمی دانستم باید چه کنم. طبق معمول اولین چیزی که به ذهنم رسید تماس با خواهر دکتر بود. از نظر ایشان این موضوع با این دارو عادی بوده و نکته ماجرا این است که این دارو را به همین راحتی حق ندارید قطع کنید بلکه باید تحت نظر پزشک متخصص با دارویی دیگر جایگزین شود. قطع این دارو به تنهایی ممکن است باعث تشنج شود
. از آن طرف ریه همسر در بیمارستان دچار مشکل تشخیص داده شده بود. به طوری که متخصص داخلی اعلام کرده بود لپ راست ریه روی هم خوابیده و ممکن است اصل ماجرای سکته نوعی آمبولی باشد که لخته از ریه به مغز رسیده است و خلاصه خدا به شما رحم کرده که زنده مانده است و لزوما باید دو هفته دیگر اسکن از ریه گرفته شود و دستگاه برونکوسکپی هم که در بیمارستان اول خراب بود. نتیجه اینکه همسر را بعد از دو روز ترخیص از بیمارستان اول مجدد در یک بیمارستان دیگر بستری کردیم. اسکن دوم وضعیت ریه را نرمال تشخصی داد، داروی لوتیراستام کم کم در حال قطع شدن است ولی وضعیت خلق و روحیه همسر به سختی و بسیار لاکپشتی در حال بازگشت است. گویی آسیبی جدی به قوه قضاوت و عاقله همسر وارد شده. به گفته پزشکش دیگر اجازه ندارد فعالیتهای کلان پروژه که نیاز به مدیریت پیچیده و تخصصی دارد انجام دهد. به زبان ساده همسر دیگر نمی تواند برگردد به شغل قبلی اش. با کمک پسر بزرگه مشغول جمع و جور کردن پروژه هایش هستیم. برخی از آنها را باید با کارفرماها به توافق برسیم یا پیمانکار جدید معرفی کنیم و یا از همینجا اختتام پروژه را اعلام کنیم و ضرر و زیانها را بپذیریم. باید به فکر یک شغل ساده تکرار شونده باشیم که نیاز به مسئولیت پذیری بالا نداشته باشد و هزاران باید دیگر که با وضعیت جدید همسر همخوان باشد. از همه مهمتر به دلیل مراقبتهایی که باید در فواصل روز از همسر داشته باشم دیگر نه پروژه شهرستان می توانم بگیرم و نه همسر می تواند دور از منزل باشد. یک تغییر سبک زندگی بزرگ برایمان در راه است.
در میانه این همه بدبختی یک خبر خوب حال دلم را خوب کرد و من را به زندگی امیدوار کرد. پسر بزرگه دارد پدر می شود. شاید قدم این کودک به زندگی ما خیر باشد و پر برکت. شاید سرور و شادی به زندگیم برگردد.
خدایا شکرت بابت توان راه رفتن، توان حرف زدن و توان غذا خوردن. خدایا شکرت بابت موجود نازنینی که دارد به جمع خانواده ما اضافه می شود. خدایا شکرت که اگر دردی هست درمان هم نزد توست. خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و من از آن غافلم