آتش بس

غزه آتش بس اعلام شد و قرار شد رژیم برگردد به مرزهای قبل. ۱۰۰۰ اسیر را با ۳۳ نفر زنده یا مرده مبادله کند، اجازه ورود روزانه ۶۰۰ کامیون کمکهای بین المللی را هم بدهد و در روز ۸ تا ۱۰ ساعت پرنده هایش بالای سر مردم نباشد. دوباره همان زندان روباز از نو. با تفاوت ۷۰ میلیون تن نخاله ساختمانی که باید آوار برداری شود و دوباره از نو ساخته شود.

پذیرش شروط حماس و توافق هیچ ربطی به آمدن ترامپ، مقاومت مردم غزه، نپذیرفتن آتش بس از سوی یمن، تلاشهای قطر و از همه مهمتر زلزله سه چهار ریشتری چند شب پیش فلان جا نداشت.

حیف اون همه جان که از دست رفت و آنهمه بچه که تا آخر عمر نقص عضو شدند.

چرا لس آنجلس آتش گرفت از دیدگاه متخصص محیط زیست

دکتر آخانی را سالهاست که می شناسم. در برخی از کارها از او مشورت می گیرم. در حوزه محیط زیست آدم متخصصی است. در خصوص آتش سوزی لس آنجلس یاد داشت جالبی دارد که متکی به اقلیم و دخالتهای بیش از حد انسان است. خالی از لطف ندیدم که با شما به اشتراک بگذارم.

چرا لس آنجلس آتش گرفت؟
واقعیت آن است که کالیفرنیا با آتش غریبه نیست. آتش بخش جدا نشدنی از زیست بوم مدیترانه ای این بخش از زیستکره است. در طول میلیونها سال تکامل، گونه های این مناطق عمدتا با آتش خو‌گرفته اند و تشکیل پوشش های مقاوم به آتش داده اند. ولی دخالت بیش از حد انسانی شرایط را به گونه ای تغییر داده است که آتش از حالت عادی خود خارج و به فاجعه بزرگ طبیعی و انسانی تبدیل شده است. در این ویدئو به چهار عامل اشاره دارد:
۱. گونه های مهاجم: کاشت بسیاری از گونه های غیر بومی، مقاومت زیست بوم را به آتش کاسته است. مهمترین عامل مخرب کاشت درختان اکالیپتوس است که به دلیل داشتن پوست و ترکیبات اشتعال زا عامل تشدید آتش بوده است. علاوه بر اکالیپتوس، گیاهان وارداتی فراوان دیگر بخصوص گونه های علفی باعث رشد بی رویه شده و آتش پذیری را تشدید کرده است.
۲. اختلالات بارندگی: به دلیل تغییر اقلیم شرایط آب و‌هوای منطقه تغییر کرده است. فصل زمستان در مناطق مدیترانه ای (که بسیار به آب و هوای ایران شبیه است) فصل بارندگی در زمستان است. در چند هفته اخیر در لس آنجلس هیچ بارانی نیامده است. در حالی است که سال گذشته باران های شدید سیل آسا در منطقه آمده بود. همیشه بعد از باران سیل آسا، پوشش گیاهی هم رشد زیادی می کند. طبیعی است که فقدان باران مانع خاموش شدن طبیعی آتش شده است.
۳. آهنگ طوفان و آتش: این شرایط هم ناشی از اختلالات آب و هوایی است. بادهای شدیدی که باعث گسترش آتش می شوند از کنترل انسانی خارج شده است. مطالعات زیادی ناپایداری جریان هوایی جت استریم را نشان داده است. شدت باد به حدی است که در یک دقیقه ۵ برابر یک استادیوم فوتبال را گرفتار آتش می کند.
۴. اختلاط محیط شهری و طبیعت: بسیاری از ویلاهای آتش گرفته در مناطق خوش نشین و نیمه طبیعی رخداد است. این اختلاط هم باعث رخداد آتش سوزی های (عمدی یا سهوی) می شود و هم در صورت رخدادن باعث تشدید آش سوزی و خسارات شدید می شود.
نتیجه گیری: علم اکولوژی راهکار مدیریت در دنیای پر از مسائل پیچیده است. بوم شناسان اگر به شما می گویند دست از گونه مهاجم گیاهی و جانوری بردارید، فشار بر کره زمین را کم کنید، با عملیات سازه ای فکر نکنید که بر سوانح طبیعی می توانید غلبه کنید و بیش از این در طبیعت ویلا سازی نکنید، با کسی دشمنی ندارند. اینکه من بارها گفته ام که ما الگوهای آمریکایی در توسعه را پیش گرفته ایم، شاهدش همین لس آنجلسی است که ما ایرانی گویا از هر نقطه عالم بیشتر دوستش داشتیم.

دوباره می سازند

این روزها که شعله های آتش لس آنجلس را می بلعد، تمام یک سال و اندی که غزه در آتش می سوزد و مردم تکه های وجودشان را از زیر آوارها بیرون می کشند و تمام سالهایی که در جنگ بین ایران و عراق از ترس موشک و هواپیماهای دشمن تا پناهگاه می دویدیم یک چیز برایم مسجل بود و هست. همه این کشورها دوباره ساخته می شوند. مردمشان جدای از عملکرد دولتهایشان، جدای از عملکرد جامعه جهانی و بدور از همه چیز دست بر زانو زده و بلند شدند و می شوند. به خاطر اینکه آنها یک قصه و رویا دارند. آمریکاییها قصه و رویای آمریکای مقتدر را دارند، مردم غزه همین الان در همین حالت که هنوز کشته می شوند قصه و رویای خود را دارند و کشور خود را می خواهند. می خواهند بسازند و نگه دارند. آن روزهای بعد از ویرانی و جنگ ما هم رویای ایران مقتدر را در سر داشتیم. ما هم می خواستیم شهرهایمان را بسازیم، می خواستیم روستاهایمان آب و برق و جاده داشته باشد. ما هم می خواستیم پزشک ایرانی داشته باشیم و از شر پزشکهای هندی و پاکستانی که اگر می گفتیم دلم درد می کند آلمینوم جی می دادند و اگر می گفتیم سرم درد می کنه، سرفه می کنم و یا تب دارم استامینوفن می دادند خلاص شویم.

حالا به اندازه کافی سلاح داریم، استراتژیهای جنگی قوی داریم، پزشک و پرستار صادر می کنیم، در خیابان رندم نخود پرت کنیم به دکتر و مهندس شاغل و بیکار می خورد، از 35 درصد سواد به 92 درصد رسیده ایم، دیگر خانواده گود نشین نداریم، گرم خانه داریم برای کارتن خوابها، خیلی سال است که دیگر معتاد مجرم نیست و بیمار است، هنوز روسپیگری داریم، هنوز کودک کار داریم، هنوز بی خانمان داریم، هنوز ........ ولی یک چیز کم داریم. گویی یک چیز کم است. گویی مردم ایران یک قصه رویا کم دارند. قصه و رویایی که باعث شود قبل از ترک خانه به خاطر آتش سوزی یا هر چیز دیگری پرچم کشور را باز کنند و ببرند. وقتی پرچم کشور را می بینند یک احساس دلدادگی در قلبشان قلیان یابد و یک حال خاص داشته باشند.

این آتش سوزی برای همه دنیا یک پیام داشت. برای همه کسانی که فکر می کنند تکنولوژی یعنی همه چیز و علم و تکنولوژی دنیا را نجات می دهد. بلایای طبیعی اسمش رویش است. خارج از توان و قدرت مدیریتی دولتها و انسانهاست. حتی اگر آن دولت و انسانها ثروتمند ترین آدمهای روی زمین باشند. در اینگونه مواقع و بحرانها تنها چیزی که می تواند به داد انسانها و انسانیت و بقا برسد همدلی کردن، کمک کردن و به داد همدیگر رسیدن است. فقط و فقط و فقط یادمان باشد در همه مراحل و همیشه ما آدمها همدیگر را داریم. خارج از هر سیاستی، می خواهد کمونیسم باشد و می خواهد لیبرالیسم باشد و خواه اسلامیسم باشد و خواه بوداییسم باشد و خواه هر چیز دیگری. فقط ما آدمها خودمان با همکاری و همت خودمان و تلاشهایمان و همدلیمان و همکاری با هم می توانیم سختیها را پشت سر بگذاریم و بس.

خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و از آن غافلیم. خدایا شکرت بابت باران امروز و لطافت هوای امروز، خدایا شکرت به خاطر وجود اعضای خانواده ام به خاطر دوستان ناب و دوست داشتنی ام که همه جوره سعی می کنند حال دلم را خوب کنند. خدایا دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت.

مناظره نکته دار

کلی بحث و گفتگو و خیلی چیزهای مختلف در مورد قانون جدید حجاب در فضای مجازی و غیر مجازی شده است ولی پیشنهاد می کنم مناظره دکتر برهانی و دکتر اقبالی را حتما گوش کنید. تقطیع شده نه بلکه کامل آن را گوش کنید. یک نکته خیلی خیلی خیلی خاص دارد. برای خودم هم جالب بود این نکته.

خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و از آن غافلم . نوه فسقلی ما خیلی زودتر از سنش برخی رفتارها را انجام می دهد و الان یاد گرفته جیغ بکشد تا به خواسته هایش توجه کنیم:)))) بابت این هم شکر

زودتر از آنچه که فکرش را می کردیم

در حال مطالعه در خصوص آسیبهای هوش مصنوعی بودم که به یک مقاله 2024 برخوردم که برق از سرم پرید. فکر کنید در یک جامعه آماری 2500 نفره در بلاد کفر 31 درصد از آقایان فرموده اند که با هوش مصنوعی تعامل جنسی داشته اند!!! فکر کنیدددددد یعنی به هیچ چیز رحم نمی کنند:))))) دارم فکر می کنم اگر چنین تحقیقی در کشور ما انجام شود مردان غیور ما چه درصدی را به خود اختصاص می دهند.

یک نکته در مورد هوش مصنوعی: هر وقت بهش فشار می آورم که دقیقا آن چیزی که می خواهم را انجام دهد بلاک می کند و می فرماید مثلا مدل بالاتر را تهیه فرمایید یا ساعت فلان تشریف بیاورید.

در کل اسباب بازی خوبی است. برخی از مدلها به درد کار می خورد. ولی به طور کلی چت جی بی تی و جمنای اصلا به درد کار حرفه ای نمی خورند. بیشتر به درد وقت گذرانی می خورند. البته در رشته و کار ما تا کنون اینطور بوده است شاید برای کارهای دیگر بدرد بخور تر باشد.

خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و من از آن غافلم. خدایا شکرت که هنوز می نویسم و هنوز می اندیشم و هنوز کتاب می خوانم و هر کدام از اینها یعنی ذهنم کار می کند، دستم کار می کند، چشمم کار می کند و سالم هستم.

حسود یک دم نیاسود

دوستی که سالها قبل با هم بودیم و ارتباط خوبی هم با هم داشتیم و بارها و بارها تلاشهایش را دیده بودم دست بر قضا در اواسط دوره جوانی دچار بیماری شد که خیلی هم برای خود من ناراحت کننده بود. روزهایی که برای زندگی تلاش می کرد را یادم است. بچه باسوادی بود و اتفاقا بسیار ایده آل گرا. از آن بچه هایی بود که انتظار داشتیم روزی روزگاری یک کاره مهمی شود در کشور و یا قله هایی را فتح کند که هر کسی از پس آن بر نمی آید. بنده هم نمی گویم آدم بسیار توانا که در حد خودم توانایی های خوب و منحصر به فردی داشتم. مورد اعتماد بودم و اخلاقم هم هنوز که هنوزه طوری است که با هر آدمی می توانم کار کنم حتی دشمنم. و به سختی دچار عصبانیت و این دست چیزها می شوم.

بگذریم چرخ روزگار گشت و گشت و من بعد از سالها تلاش در کاری که دنبالش بودم موفق شدم. چند جا رتبه اول در کارم شدم و تقدیر شدم و از همه مهمتر این بود که به پوزیشنی که دوست داشتم و برایش برنامه داشتم رسیدم. اما دوست بزرگوار ما بنا به هر دلیلی موفق نشد. البته باز هم تاکید می کنم که اگر محدودیتهایش مانع نمی شد یکی از بهتریها برای کسب آن پوزیشن بود. در هر صورت این روزها می بینم که آن دوست به طرق مختلف سعی در تحقیر و تحمیق بنده دارد. از گوشه و کنار می شنوم که مثلا پشت سرم بدگویی کرده است. جریان سازی می کند و گاهی با یک شماره ناشناس که قطعا شماره خودش هم نیست پیامهای خاصی می فرستد که مثلا بنده را از کوره به در کند، یا بفهماند که مثلا تو لایق جایگاه و پوزیشنت نیستی و .... از نظر من اینجور آدمها بیشتر نیاز به دلسوزی دارند. به هر حال یک اتفاقی افتاده که حسادتهایشان سر برآورده.

دلم می خواهد یکبار ببینمش و به او بگویم دوست عزیز شما عالی، بی نظیر، موفق، همه چیز تمام. اما من جای شما را نگرفته ام که اینگونه می کنید. دیگرانی جای شما را گرفته اند که با رشته های غیر مرتبط و سابقه فعالیت غیر مرتبط در این پوزیشن قرار گرفته اند. درضمن آنکس که از شما سوء استفاده کرد و شما را در جایگاه پرولتاریا نگاه داشت بنده نیستم. کس دیگری است که به شما با نگاه از بالا دستور می دهد و اصلا اجازه عرض اندام نمی دهد. همه کسانی که حرفهای قشنگ می زنند دوست شما نیستند. خود من هم وقتی تلاش می کردم در دوره ای خسته شدم و دوره ای حتی قوانین مانع شده بود. اما برای خودم اهداف دیگری تعریف کردم که بسیار هم خوب بود. در کنارش از هر فرصتی برای رسیدن به هدف اولیه هم غفلت نکردم و اگر فرصتی پیش می آمد تلاش می کردم. برای شما هم شاید روزی برسد که موانع قانونی برداشته شود و نخبگانی مثل شما هم این پوزیشن را به دست آورند که آن روز قطعا من از صمیم قلب خوشحال می شوم.

خدایا شکرت بابت همه آنچه که به من دادی.

روز زن، روز مادر

برای ما ایرانیها روز زن یا روز مادر روز بزرگداشت مقام زن در نظر گرفته شده. حالا چرا بزرگداشت؟ مگر زنان در کشور ما بزرگ داشته نمی شدند؟ بگذارید یک توضیح کوتاهی بدهم. از نظر هر کسی با توجه به تفکرات خودش ممکن است بگوید به زن ارج نمی نهند یا می نهند و ... مثل احساس خوشبختی که یکی با یک کیلو طلا احساس خوشبختی می کند و یکی با اجازه خروج از کشور و اجازه کار و فعالیت اجتماعی و یا حتی حجاب از سر برداشتن احساس خوشبختی می کند.

اولین بار سال 92 رفتم مکه. در آن سال به خاطر دارم که با یکی از هم کاروانیها که جوان بود رفتیم دوری بزنیم. همینجور که داشتیم راه می رفتیم از قوانین آن زمان عربستان برایش گفتم که مثلا زنان شهروند درجه دو هستند و حق رای ندارند، اسمشان در شناسنامه پدرشان درج می شود و بعد از ازدواج به شناسنامه همسرشان انتقال می یابد. در همین گیر و دار از جلوی یک طلا فروشی رد شدیم و طلاهای سنگین و عجیبی که فقط در همان عربستان پیدا می شود را دیدیم. به قول دوستی طلاهای پوشیدنی. برگشت گفت ببین شما می گویی اینها برای زنانشان ارزش قائل نیستند پس این طلاهای سنگین را چه کسی می خرد. قطعا مردانی که برای زنانشان ارزش قائلند. آنجا بود که تمام ذهنیت من به هم ریخت. در واقع من داشتم از منظر و دنیای خودم در مورد تکریم و خوشبختی زنان حرف می زدم و او داشت از دریچه ذهنی خودش تحلیل می کرد. ترجیح دادم دیگر در مورد این موضوع صحبت نکنم.

در مورد روز زن و تکریم از مادران و زنان هم همینطور است. عده ای معتقدند که اصلا چه تکریمی وقتی مثلا تکلیف حضانت بچه پس از طلاق با مرد است و زن خیلی مواقع مجبور است به یک زندگی مسخره تن دهد چون درآمد ندارد و ... عده ای هم هستند که از همه فرصتها برای کادو گرفتن استفاده می کنند. روز زن (تولد حضرت زهرا) ولنتاین، سپندار مزگان، 8 دسامبر که در واقع روز جهانی زن است و اصلا برای اینکه به مسائل زنان پرداخته شود به عنوان روز زن نامیده شده است نه کادو گرفتن و تبریک گفتن و ...

خلاصه عرض کنم. روز زن بر همه زنان و دختران و مادران این مرز و بوم که تولد حضرت زهرا شاد می شوند و چشمشان به در و گوششان به تلفن است که بچه ها و عروسها و دامادها و همسرانشان زنگ بزنند و تبریک بگویند و یا هدیه ای برایشان بیاورند تبریک عرض می کنم. انشا الله زندگیتان پر از شادی و عشق باشد و آرامش روزی زندگیتان.

این روز را به تمامی دختران مجرد قطعی که خودخواسته و یا خود ناخواسته زندگی مشترکی را آغاز نکردند و در عوض تمام بار زندگی را به تنهایی به دوش می کشند هم تبریک می گویم که زن بودن به معنی اخص از نظر من در جامعه ای که مرد بودن به عینه یک امتیاز اجتماعی است سخت است و تلاشهای زنان این مرز و بوم شایسته تقدیر است.

خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و از آن غافلم