اقساط و استفاده از قطع برق
وقتی به بانکهای متعدد بدهکارید و اولین پولی که دستتان می آید از جمله وقتی حقوق میگیرم، قسط می دهید دقت کنید خیلی دقت کنید و رسید نهایی را با دقت بخوانید. امروز پیامک بانک مسکن آمد که بیش از دو ماه قسط معوق دارید و در صورت عدم پرداخت به ضامن مراجعه می شود. اول سر رسید را چک کردم دیدم سر برج پرداخت کرده ام از کارهای انجام شده است و تیک خورده. رفتم سراغ پوشه رسید اقساط و پوشه بانک مسکن. چند ماه گذشته را تک تک باز کردم و متوجه شدم در رسید اسفند ماه، خرداد ماه و سر این برج(مردادماه) یک مطلب مشترک نوشته شده است. «خطای 102. به دلیل مشکوک بودن به کلاهبرداری اینترنتی انتقال انجام نشد». هیچی دیگر صبح یکشنبه خود را به سه قسط معوق شروع کردم و اکنون مشغول جمع و جور کردن ته حسابهایم هستم که حداقل یک قسط را بدهم و بروم دنبال برخی طلبهایم تا سر برج بتوانم سپری کنیم. روی همسر خیلی نمی توانم حساب کنم به دلایلی که در این پست و این پست گفتم الان دو سالی است که تقریبا مدیریت همه مسائل با خودم است و باید به ایشان هم کمکهای لازم را انجام دهم. انتقال هر مشکلی که دارم به ایشان مساوی است با اضطراب و دست به کار شدن برای تلاشهایی که حالش را بدتر می کند و عواقبش برای من می ماند. در نتیجه حتی به ایشان نباید بگویم که چه شده است. فعلا بروم به این دو جایی که پروژه تحویل داده ایم و برای پرداخت دست دست می کنند زنگ بزنم. خالی شدن حسابم استرس زیادی به من وارد می کند. همیشه یک مقدار پس انداز داشتم. این مقدار بر اساس یک قاعده قدیمی به اندازه سه ماه خرج زندگیم بود. این ماه به خاطر صافکاری ماشینم تقریبا مقدار قابل توجهی از این مبلغ را از دست دادم. به هر حال باید مدیریت کنم و تا سر برج سینه خیز هم شده سپری کنیم. شاید هم از مادر یا خواهرها قرض گرفتم.
اما قطعی برق با همه معایب غیر قابل توجیهی که دارد برایم یک مزیت دارد آنهم این است که اولا راندمان کاریم را بالا برده. زیرا دائم تلاش می کنم قبل از قطع شدن برق یک مقدار از کارهایم را جلو ببرم و به نتیجه برسانم. همین موضوع کوچک باعث شده که سرعت کارهایم را افزایش دهم و منظم تر کار کنم. از طرف دیگر خودم را ملزم کردم که روزها که برق می رود کتاب بخوانم. یا اگر این موضوع اول صبح اتفاق می افتد بروم پارک نزدیک اداره پیاده روی. نتیجه اینکه در یکی از کتابهایی که چند وقتی بود خریده بودم و دلم می خواست وقت آزاد پیدا کنم و بخوانم نشستم خواندم. این کارم باعث شده بقیه بچه های همکار پروژه هم می نشینند و کتاب می خوانند. یکبار هم رئیس بزرگ از فرصت استفاده کرد و یکی از جلسات را در این گرما به آن ساعت بی برقی موکول کرد که متاسفانه راندمانمان پایین بود. زیرا با یک دست بادبزن دستم بود و از آن طرف هی گر می گرفتم و عرق از سر و رویم پایین می آمد و اصلا نمی فهمیدم چه در جلسه می گذرد. در واقع هیچ مشارکت فعالی نداشتم.
خدایا شکرت بابت اینکه خانه ای هست که اقساطی دارد. خدایا شکرت که درآمدی هست که اقساط پرداخت می کنیم. خدایا شکرت که توان کار کردن دارم و سلامتی هست. خدایا شکرت بابت حضور خانواده حامی و خدایا شکرت بابت توان خواندن کتاب و لذت بردن از پیاده روی. خدایا دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت.