یکی از چیزهایی که در هر زندگی ای باید به موقع انجام شود تصمیم گیری در مورد مسائل است.  همیشه به پسرجان می گویم که تا زمانی که یک مضوع در حد مساله است آن را حل کن. شاید قبلا هم این را اینجا گفته باشم. آدم باهوش وقتی یک مساله ای به وجود می آید تا زمانی که آن مساله کوچک است و در حد مساله آن را حل می کند. از نظر من موضوعات چالش آفرین چهار مرحله دارند. 1- مساله 2- مشکل 3- بحران 4- فاجعه

هر یک از این چهار مرحله در مورد هر موضوعی وقت و هزینه خودش را می طلبد. این هزینه که می گویم می تواند هزینه مالی باشد و یا هزینه روحی روانی، ارتباطی، هزینه اجتماعی و .... فکر کنید یک مساله وقتی در حد مساله است حل شود هم وقت کمتری می برد هم کمتر استرس می گیرید و هم در اکثر موارد هزینه کمی می برد و کمتر مجبور می شوید به این و آن رو بزنید. این موضوع را به پسرها یاد داده ام و امیدوارم که واقعا یاد گرفته باشند و در زندگیشان به کار ببرند ولی در مورد همسر هیچگاه موفق نشدم که این موضوع را به او بقبولانم. در واقع همیشه دیر تصمیم می گیرد که به یک موضوع بپردازد. این موضوع در مورد سلامتی اش هم مصداق دارد. خلاصه عرض کنم سه روز است که گردنش درد می کند. یک گرفتگی عضلانی ساده است. یعنی باید التماسش کنم که برود دکتر و یک متوکاربامول ساده تزریق کند. حاضر است چند روز درد بکشد ولی مساله را تا وقتی بغرنج نشده حل نکند. یا یک لک قرمز روی بدنش از تابستان وجود دارد. با خواهر دکتر مشورت کردم گفتند یک هفته پماد کلوتریمازول بزند اگر خوب نشد برود متخصص پوست نمونه بردارد. فکر می کنید الان چند وقت است که التماسش می کنم این کار را بکن ممکن است خطرناک باشد! خلاصه تا تبدیل به بحران نشود حاضر به حل ماجرا نیست. 

حالا برایم سوال است آیا شما هم در خانواده خود با چنین ماجرایی دست به گریبانید؟ اگر بلی راه حل شما چیست؟ چطور این مساله را مدیریت می کنید؟

و اما او میکرون دست از سر همسر و پسر کوچیکه برداشته ولی پسربزرگه هنوز گلویش گرفته است و سرفه می کند. همکاران اداره هنوز درگیرند و خوب نشده اند. کارها به کندی پیش میرود. بالاخره توانستم آن دو همکار را به راه بیاورم و کمی ازشان در کارها کمک بگیرم. در واقع نقطه ضعفشان دیده نشدن بود که موجبات دیده شدن فعالیتهایشان را فراهم کردم. کمی هم در فاز احساس حمایت و این حرفها بردمشان. بقیه بچه ها خوب کار می کنند و فعالیتهایمان به خوبی پیش می رود. در این بین درخواست نیروی امریه هم دادم. امیدوارم که موفق شوم یک نیروی خوب با مشخصاتی که می خواهم سازمان در اختیارم بگذارد.

خدایا شکرت بابت نعمت سلامتی همسر و پسر کوچیکه. خدایا شکرت که اگر دردی هست درمان نیز هست. خدایا شکرت بابت همراهی همکاران و اینکه کارها خوب پیش می رود. خدایا دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت.