کربلا رفتیم و برگشتیم. خوشبختانه مریض نشدم. همسر هم خوب بود و اتفاقا خیلی روحیه گرفت.

شله زرد هم پختیم و توزیع کردیم. امید که سال آینده بهتر باشد و بیشتر.

و روز رحلت رسول بود که مغز بادام به دنیا آمد. از سیستم پیشرفته بیمارستان دولتی این مملکت همین بس که اجازه دادند پدر بچه در اتاق زایمان حضور داشته باشد. هزینه اش بیشتر بود ولی می ارزید. پسر بزرگه وقتی از در خارج شد با خستگی نشست و گفت خیلی سخت بود. خودم هم زاییدم😂😂😂😂

ولی آثار خوب این ماجرا درک مناسب از وضعیت همسرش بود که بسیار همکاری می کند. از شستن و پوشک کردن نوزاد دریغ نمی کند و ...‌ خداییش خودم از این موضوع که به آن حد از توسعه پزشکی رسیده ایم که پدر بچه هم در اتاق حضور داشته باشد، کیف کردم.

ظاهرا برخی از بیمارستانهای خصوصی زایمان در آب و وان ... هم دارند.

یکی از خوبیهای ماجرا پدیده ای به نام مامای همراه بود که ورزشهای کمک کننده خوبی می داد و کمک به زایمان می کرد. اولین بار بود که چنین چیزی می شنیدم و چقدر مفید بود. واقعا نمی دانم چقدر گرفت و چقدر هزینه مازاد داشت ولی خیلی خوب بود. به طوری که ظرف ۴ ساعت بچه به دنیا آمد و دخترجان زیاد درد نکشید.

خدایا شکرت بابت نوزاد زیبا و سالم ما. خدایا شکرت بابت سلامتی عروس جان. خدایا شکرت بابت سفر اربعین و زیارت خانه پدری، خدایا شکرت بابت افتخار میزبانی عزاداران حسینی و پخت شله زر. خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و من غافلم