مشکلات مشترک
چند روز قبل جمعه مهمان داشتیم. از شهرستان آمده بودند. تقریبا اولین بار بود که منزل ما آمده بودند. یعنی قبلا برای عروسی یکی از اقوام آمده بودند که عصر همان روز مردها آمدند منزل ما استراحت کردند و رفتند. خلاصه آمدند و ما هم 24 ساعتی مشغول پذیرایی از این دوستان بودیم. یک خانواده چهار نفری مثل ما. با کمال تعجب دیدم صبح پدر خانواده دارد روی مارک شلوارها را چک می کند. بعد همسر خندید و گفت آقا فلانی به درد من دچار شدید.
تازه فهمیدم منظورش چیست. این روزها سلیقه آقایان پیر و جوان ندارد. شاید در بین خانواده های ما زیاد فرق نمی کند. همگی شلوار کتان می پوشند. در رنگهای طیف یشمی و کرم و قهوه ای و نخودی. حالا فکر کنید صبح بشود و قرار باشد از بین ده تا شلوار شبیه و تقریبا همسایز از روی چوب لباسی شلوغ هم شلوار خودت را پیدا کنی. خوب این یعنی یک امر مشکل و محال. پسرها بزرگ شده اند و اندازه یا شاید بزرگتر از پدرشان از نظر سایز هستند. شلوار خریدن هم که جینی از بازار اتفاق می افتد. پس بهترین راه این است که علامتی برای شلوارها گذاشته و شود. همسر که مثل این آقا روی مارک داخل کمر شلوار علامت می گذارد یعنی چیزی می دوزد. این مهمان ما هم با خودکار علامت زده بود. تازه کجای کارید که پارسال یک سری شلوار های پسر بزرگه برایش کوچیک شده بود اندازه باباش شده بود. این مشکل را در باره جوراب و لباس زیر هم داریم. با این تفاوت که پسرهای من جوراب سفید نمی پوشند ولی پدرشان هنوز به سبک جوانهای قدیم جوراب سفید را ترجیح می دهد. البته بین دوتا پسرها همیشه سر جورابهای شسته شده دعواست که کدام مال من است و کدام مال تو. خلاصه اوقاتی مثل دیشب که لباسها را از روی بند جمع می کنم تا در کشوها بچینم با یک مصیبت عظیمی مواجه هستم آنهم شناسایی لباسهای هر یک و جابه جا نگذاشتن و این می شود که یکی از ضرب المثلهای پسر بزرگه این است که «ماشین لباسشویی جاییست برای گم شدن لباسهای من» زیرا هر وفت چیزی در آن می گذارم برای شستن دیگر پیدایش نمی کنم.
پ ن - این متن را در مورد علت چاقی زنهای قاجار بخوانید جالب است:
تازه فهمیدم منظورش چیست. این روزها سلیقه آقایان پیر و جوان ندارد. شاید در بین خانواده های ما زیاد فرق نمی کند. همگی شلوار کتان می پوشند. در رنگهای طیف یشمی و کرم و قهوه ای و نخودی. حالا فکر کنید صبح بشود و قرار باشد از بین ده تا شلوار شبیه و تقریبا همسایز از روی چوب لباسی شلوغ هم شلوار خودت را پیدا کنی. خوب این یعنی یک امر مشکل و محال. پسرها بزرگ شده اند و اندازه یا شاید بزرگتر از پدرشان از نظر سایز هستند. شلوار خریدن هم که جینی از بازار اتفاق می افتد. پس بهترین راه این است که علامتی برای شلوارها گذاشته و شود. همسر که مثل این آقا روی مارک داخل کمر شلوار علامت می گذارد یعنی چیزی می دوزد. این مهمان ما هم با خودکار علامت زده بود. تازه کجای کارید که پارسال یک سری شلوار های پسر بزرگه برایش کوچیک شده بود اندازه باباش شده بود. این مشکل را در باره جوراب و لباس زیر هم داریم. با این تفاوت که پسرهای من جوراب سفید نمی پوشند ولی پدرشان هنوز به سبک جوانهای قدیم جوراب سفید را ترجیح می دهد. البته بین دوتا پسرها همیشه سر جورابهای شسته شده دعواست که کدام مال من است و کدام مال تو. خلاصه اوقاتی مثل دیشب که لباسها را از روی بند جمع می کنم تا در کشوها بچینم با یک مصیبت عظیمی مواجه هستم آنهم شناسایی لباسهای هر یک و جابه جا نگذاشتن و این می شود که یکی از ضرب المثلهای پسر بزرگه این است که «ماشین لباسشویی جاییست برای گم شدن لباسهای من» زیرا هر وفت چیزی در آن می گذارم برای شستن دیگر پیدایش نمی کنم.
پ ن - این متن را در مورد علت چاقی زنهای قاجار بخوانید جالب است:
http://khabarfarsi.com/ext/6481227
+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 5:35 توسط آدم چاق
|