پستیها و بلندیها
پستیها و بلندیهای اداره این هفته ختم به خیر شد و هیچ حاصلی نداشت غیر از دلخوریهای همکاران از مدیر کل که حکایت از کم تدبیری مدیر کل دارد. در واقع باید گفت اگر یک رئیس بدنه سازمان خود را نشناسد اینگونه حرفها و تصمیمات شتابزده نتیجه عکس می دهد و آسیبش نصیب خودش می شود و بس.
بگذریم از این که این هفته حداقل کارهایی که توانستم بکنم کنترل خودم و صحبت با جناب مدیر کل محترم بود تا متوجه اشتباهاتش شود و بشود موضوع را حل کرد. حل شد ولی به خون جگر. این هفته کاری شلوغی داشتم و این وسط این مشکل همکاران هم مثل یک دلخوری زن و شوهری فقط انرژی ما را گرفت و ظرفیت ذهنی ما را اشغال کرد. آخر بگو مدیر محترم مرد مومن چرا یکذره فکر نمی کنی. این چه تصمیمات عجیبی هست که یکدفعه به صورت محیر العقول می گیری.
بگذریم. نتیجه اینکه کارها را آورده ام خانه. خانم مهربان دارد کار می کند و من می نویسم و دلم برای وبلاگم تنگ می شود و سر میزنم تا بنویسم و بگویم آهای ایهالناس هنوز زنده ام. و دلم برایتان تنگ شده است.
خدایا شکرت بابت آرامش فکری این روزها. خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و ندادی و گرفتی. خدایا روزی حلال و فراخ نصیب همگی ما بگردان. آمین