شب یلدایی خانواده ما
امسال هم مثل هر سال شب یلدا همه جمع شدند منزل ما و طبق روال کارها از قبل تقسیم شده بود. شام پختن با بنده بود و تهیه انار دان شده هندوانه و آجیل و تخمه و ... به عهده دیگران. کلا دیروز مرخصی بودم. از صبح ماهی تازه خریدم و سبزی و ... ماهی ها را شستم و با زنجبیل و نمک و زردچوبه طعمدارش کردم. خوشمزه شده بود. همه دوست داشتند. خواهر جانمان هم از سفر مشهد برگشته بود و خود را وسط شام رساندند. طبق روال دختر بچه ها از هیچ کاری برای خرابکاری در منزل ما دریغ نکردند ولی به آنها خوش گذشت. خیال همه راحت بود که بچه مدرسه ای ها تعطیلند و هیچ مادری هول و هراس رفتن به خانه و خواباندن بچه را نداشت. بچه ها هم پا به پای بزرگترها تا ساعت 12 شب بیدار بودند. در حین هندوانه قاچ کردن و تخمه شکستن فال حافظ هم می گرفتیم و با تفسیرهای بامزه و مسخره شوهر خواهر جمیعا به به بود که به هوا بلند می شد و شلیک خنده و ... در مجموع خوش گذشت. این شب هم خاطره شد در کنار شبهای دیگر.
جای انگشتان بچه ها روی آینه، خورده ریزه های زیر تخت و مبل، بشقابهای نشسته و پست تخمه های پخش و پلا شده بین تشکچه های مبل و گرفتگی عضله های کمر بنده آثار به جا مانده از شب یلدا بود. نیمی از ظرفهای شام را خواهرها شسته بودند و نیم دیگر هم در ماشین ظرفشویی در حال شستن بود. تا ساعت یک همسر بشقابها و فنجانها را شست و پسر بزرگه جارو برقی زد و پسر کوچیکه ظاهر خانه را سر و سامان داد. بقیه هم ماند برای آن خانم مهربان که پنجشنبه بیاید و به داد خانه برسد. نکته جالبش این بود که آن خانم هفته پیش می گفت در منزل شما هیچ چیز جابه جا نمی شود. من مثلا هر هفته واکس کفش را از اینجا برمی دا رم زیرش را تمیز می کنم هفته آینده همینجاست. گفتم غصه نخور. هفته آینده واقعه ای در منزل ما اتفاق می افتد که از گفته خودت پشیمان می شوی. احتمالا این هفته متعجب شود از این همه جابه جایی و ریخت و پاش زیر تخت و مبل و ....
خدارا سپاس بابت اینکه عمری دادی و یک سال دیگر شب یلدا دور هم بودیم و از کنار هم بودن لذت بردیم. خدارا شکر میکنم از اینکه بچه ها همه سالم هستند و شیطنتهایشان باعث لذت خانواده هایشان می شود. خدایا تن سالم، دل خوش و روزی فراخ و حلال نصیب همه دوستان و عزیزان بگردان.