کیمیا
این روزها که جوکهای متعدد در مورد کیمیا چپ و راست برایمان می آید با خودم فکر می کنم چرا برای نسل جوان ما انقدر عجیب است این پروسه زندگی؟! چرا برای آدمهای دوره ما عجیب نیست! واقعیت این است برای آدمهای دوره و زمانه ما اصلا مسائلی که در این فیلم به وجود می آید عجیب نیست. مثلا اگر کسی یادش باشد که چگونه مردم کوچه و خیابان را گروه فرقان ترور می کردند. مثلا اگر کسی حتی زلزله بم را یادش باشد که چقدر و چند تا بچه یتیم شدند و خانوده ها بردند و بزرگشان کردند. مثلا اگر کسی بداند چقدر خانواده ها تک والد شدند و یا ... واقعیت این است که این چیزها امروز صبح که به سمت اداره می آمدم با خواندن یک جوک به ذهنم هجوم آورد. راستش را بخواهید یکجورایی خوشحال هم شدم. می دانید چرا؟ چون قشر جوان ما انقدر در آسایش هستند که برایشان باور کردنی نیست یک زن جوان بچه صمیمی ترین دوستش را که جلوی چشمش تکه پاره شده بزرگ کند. باید خوشحال بود که قشر جوان ما در خانواده هایشان مجبور نیستند به دنبال پدر گمشده شان بگردند. مجبور نیستند بچه دشمنشان را که جلوی چشمشان تیر خورده بیاورند و نگهداری کنند و انقدر این چیزها برایشان عجیب است و دور از ذهن که برایش جوک می سازند. برایشان باور کردنی نیست که دختری سلاح به دست بگیرد و بجنگد و .... خدا را شکر که در امنیتیم . انشا الله همیشه این مسائل برای بچه های ما و نسلهای بعدی ما باور نکردنی باشد و دستمایه طنزپردازی. اما دوستان کتاب من زنده ام، دا، و کلا رمانهای مربوط به جنگ و دفاع مقدس و زلزله بم را بخوانید و در تجربیات آنها سهیم شوید. حتی اگر برایتان باور کردنی نیست یک حسن دارد آنهم اینکه با پروسه ای به نام مدیریت بحران و مسائلی که در زمانهای بحرانی ایجاد می شود آشنا می شوید. فراموش نکنید که کشور ما یک کشور حادثه خیز است.
خدارا شکر. خدایا بابت این آرامش شکر. خدایا بابت همه چیز شکر. خدایا هنوز هم به آغوش امنت نیاز دارم. خدایا باش. مثل همیشه باش. مهربان وتوانا و نزدیک.