می دانید واقعا دلم تنگ شده برای زمانی که جوان بودیم و فکر می کردیم یک عالمه وقت داریم برای اینکه به همه جا و همه چیز برسیم و آرزوهایمان را برآورده کنیم. اما واقعیت این است که وقتی از 30 رد می شوی زندگی خیلی سرعت می گیرد. دیگر برای همه چیز وقت کم داری. انگار زندگی عجله دارد که تمام شود. بعد همش با خودت فکر می کنی خیلی عمر کنم مثلا فلان قدر. بعد نگاه می کنی می بینی چقدر کم و چقدر دردناک است قصه عمرآدمیزاد. خیلی دردناک است که بدانی داری هر روز و هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه به پایان عمرت نزدیک می شوی و واقعا زمان زیادی نداری و دقیقا از آن مهمتر زندگی همینی است که الان در حال دویدن در آن هستی و سعی نمی کنی ازش لذت ببری.زندگی همان آشپزی کردن و خلق مزه های جالب و دوست داشتنی. زندگی همین تایپ کردن و خوش و بش کردن با دوستان مجازی است و غرق شدن در لذت آن. زندگی پر شدن از شادی بچه هاست همان ساعاتی که با خانواده جمع می شوید و با مادر و خواهر ها هره و کره می کنید. زندگی لذت همان استرسهایی است که مثلا شب امتحان دارید و همان خواب سبک پس از امتحان است. (دیروزامتحان ترم پسربزرگه تمام شد ولی پسرکوچیکه همچنان امتحان دارد). زندگی همان لذت رانندگی کردن در اتوبانها و ترافکیهاست که ما خیلی هم بلد نیستیم از آن لذت ببریم. زندگی صبحانه دور همی خانواده است و زندگی بالش نرمی است که می گذاری زیر سرت و خستگیت را به آن می دهید. در واقع وقت زیادی نمانده و باید تلاش کنیم که از لحظه لحظه زندگیمان لذت ببریم.

خدایا شکرت بابت اینکه هنوز زنده ایم و سلامت هر چند زندگیمان خیلی کوتاه باشد. خدایا شکرت بابت همه داده های بیشمارت. خدایا خیلی بیشتر از همیشه به توجهات ویژه ات نیاز دارم. خدایا مرا دریاب و در آغوش امنت جای ده.