امروز صبح هوا انقدر خوب بود و انقدر آسمان آبی بود و هوای تهران تمیز بود که دلم نیامد نروم پارک پیاده روی. بعد از دو ماه و نیم رفتم و علاوه بر پیاده روی همراه یکی از گروههای پارکی ورزش هم کردم. اما امان از عصر از بس برف روی ماشینم نشسته بود اصلا هیچی معلوم نبود. با دستمال اول برفهای شیشه بغلها و آینه بغلها را پاک کردم و بعد آمدم منزل.

با خودم فکر کردم آدم از یک ثانیه بعدش هم خبر ندارد. خدایا ما چقدر حقیریم که از چند ثانیه بعدمان هم خبر نداریم و انقدر ادعای عقل کلی هم می کنیم.

یا مقلب القلوب و البصار. یا مدبر الیل و نهار. حول حالنا الی احسن الحال.

خدیا شکرت بابت نعماتت و خدایا متحول کن حال و روز ما را به بهترین حال.