فکر کنید در این کشور که حتی از عربستان هم رو دست می خورد و همش در حال کش مکش است و کم آوردن و حتی از سیر کردن مردم مملکت خودش هم عاجز است به واسطه بی مدیریتیها و بی سیاستیها و ... در این مملکت پیزوری که شرایطش اصلا هم چنگی به دل نمی زند یک انجمن علمی زپرتی وجود دارد که زیر مجموعه اش هم یک سری گروههای علمی هست. بعد اعضای این گروههای علمی انقدر اندک هستند که وقتی قرار است شورای مدیریت تشکیل دهند تعداد حاضرینشان از اساس نامه هم کمتر می شود و همه کلا می شوند عضو شورای مدیریت بعد یکی در این بین می شود رئیس حالا یا با توافق یا با رای گیری و طرف با یک رای غیابی بیشتر از طرف مقابل جلو می افتد بعد خلاصه همین گروه پیزوری دبیر و ... هم دارد و از همه مهمتر طرف که دست برقضا آقای دکتری است بسیار خود محور خود برتربین و خود خواه و دنبال نوچه و امر و نهی و .... رئیس هم می شود. بعد از اولین جلسه امر و نهی کردنش به آدمهای هم رده اش شروع می شود و کار را به جایی می رساند که جلسه گذاشته می شود و همه بهش حمله می کنند که آقا هر برنامه می خواهید بگذارید باید در گروه تلگرامی گروه مدیریت اعلام کنید تا همه نظر بدهند. ظاهرا کوتاه می آید و قبول می کند اما دقیقا فردایش گوشی را بر می دارد و زنگ می زند به بنده و به سبک عمو مردک بازی/ خاله زنک بازی شروع می کند پشت سر دبیر بخت برگشته صد من یک غاز بافتن که یعنی اگر ایشان بماند گروه راه به جایی نخواهد برد!!!!! اول فکر کردم فقط به من زنگ زده ولی بعد دیدم خیر برای بقیه هم زنگ زده و همه با یک حالت بد و تهوع آوری از این آقا و رفتارشان گله دارند. ظاهرا تماسهایش نتیجه معکوس داشته. مصداق همان آیه مکر الله..... خدا عاقبت ما را به خیر کند. بعد تصور اینکه همه این بند و بساطها و بزن و بکوبها برای یک گروه زپرتی در یک انجمن زپرتی است حال آدم را خراب می کند. آخه آقای دکتر کمی فکر کنید مورچه چیه که کله پاچه اش چی باشه!!!!! نفسمان برید برویم افطار آماده کنیم پوففففففففففففففففففففف

خدایا شکرت که دیدن این آدمهای حقیر به من یاد آوری می کند بلند تر و باز تر فکر کنم و کوچکی برخی مسائل را خوب ببینم. خدایا شکرت بابت خانواده بابت توفیق روزه داری، بابت تن سالم، بابت امید به آینده و بابت همه آنچه که داده ای و من نمی دانم و نمی بینم. خدایا عاشقانه دوستت دارم. خدایا مرا دریاب و در آغوش مهربانت جای ده.