امواج
دیشب یک فیلمی از شبکه تماشا پخش شد به اسم امواج. در واقع امواج یک دستگاه رادیویی (گیرنده فرستنده) دربین زمانها قاطی شده بود و یک پسری توانسته بود بعد از سی سال با پدر فوت شده اش تماس بگیرد. تمام مدتی که این فیلم را تماشا می کردم و اتفاقات عجیب و غریبش را می دیدم با خودم فکر می کردم اگر روزی این اتفاق برای من بی افتد چه می کنم. آخر می دانید امسال دقیقا 30 سال است که صدای پدرم را نشنیده ام.
آخ که چقدر حرف دارم برای گفتن با پدرم. به اندازه 30 سال حرف روی دلم تلنبار شده است. ای کاش این فیلمها واقعی بود و واقعا می شد چنین اتفاقاتی بی افتد. یکجایی یک نقطه ای در جهان وجود داشته باشد که حتی شده برای چند ثانیه و حتی شده فقط صدای آدم در زمان سفر کند و بتواند با گذشتگان صحبت کند.
خدایا شکرت بابت وجود نازنین مادرم. خدایا شکرت بابت نعمت حضور همسرم. خدایا شکرت بابت داشتن بچه هایم و خدایا شکرت بابت خانواده دوست داشتنی ام.