ایرانگردی1 (غار کتله خور، لاله جین)
راستش چند سال قبل همان وقتها که خیلی بیمار بودم و با مرگ دست و پنجه نرم می کردم با خودم فکر کردم دیدی عمر آدم چقدر حقیر و ناچیز است و چقدر راحت ممکن است دیگر نباشی. بعد از اینکه حالم کمی بهتر شد یک لیست صد و خورده ای تهیه کردم و با خودم عهد کردم تا زنده هستم بروم و آنها راببینم حالا با خانواده یا بی خانواده برایم فرقی نمی کند مهم این است که باید می رفتم و می دیدم. امسال با همسر و بچه ها نشستیم و لیست را چک کردیم. حدود سی و اندی جای مختلف را رفته بودیم. یک لیست دوازده سیزده تایی نوشتیم و روی نقشه مسیرها را مشخص کردیم و بار و بندیل را بستیم و راه افتادیم سمت زنجان. از یک جاده انحرافی رفتیم به سمت گرماب برای دیدن غار کتله خور. باید گفت معجزات خداوند را می توانید در این غار ببینید. غاری چند طبقه که فقط قسمتی از طبقه اول به روی بازدید کنندگان باز است. استلاکمیتهایی که آنقدر خالص هستند که نور را از خودشان عبور می دهند. یکی دو ساعتی طول کشید تا غار را ببنیم و از خوش شانسی ما مردی که برای راهنمایی همراه ما شده بود از انجمن غار نوردی بود و بسیار آگاه و با اطلاعات فراوان و طوری با هیجان برایمان حرف می زند که تا پایان سفر ما به هر غار دیگری رفتیم همسرم تحت تاثیر تعریفهای این مرد می گفت هیچکدام کتله خور نمی شود!!!! فقط باید به آفریده های خداوند سجده می کردیم و بس، از بس زیبا بود. غار حدود ده دوازده کیلومتری روستای گرماب قرار دارد. اطراف غار یک مجتمع اقامتی و تفریحی بود که جستجو کردیم دیدیم اتاق ارزان است ولی وسط هفته بود و گردشگر دیگری شب آنجا نمانده بود. چراغهای سوئیتها خاموش بود. خلاصه به همسر گفتم غذایمان را همینجا بخوریم ولی برای خواب برویم به گرماب که یک شهر که چه عرض کنم یک بخش (شهرهای کوچکی که تازگی از روستا به شهر تبدیل شده اند و به جای فرمانداری بخشداری دارند)کوچک است که جمعیتی دارد و خانواده بیشتر است و اینگونه امنیت هم بیشتر است. همینکار را هم کردیم و به قیمت بسیار نازلی یک سوئیت بسیار تمیز اجاره کردیم که علت اصلی آن را می توان در خلوت و وسط هفته بودن روز مسافرتمان جستجو کرد. فردای آن روز به سمت لاله جین راه افتادیم. دلم می خواست سفالینه های لاله جین را ببینم و اگر شد یادگاری هم بخرم. وای که چقدر رنگ و رنگ و رنگ بود. چقدر زیبایی و هنر بود و چقدر لذت و لذت چرخیدن در مراکز و مغازه های سفالینه فروشی. هرچه از جاده گرماب به سمت همدان و لاله جین می رفتیم بیشتر دشتهای پهناور گندم و نخود و حبوبات می دیدیم. واقعا باید گفت که استان همدان انبار غله کشور است. آنقدر مردمی صبور و زحمت کش دیدیم که خداوند هم برکت روزیشان را زیاد کرده و گندمهای انباشته و فشرده دیم را به ایشان هدیه داده. تا دلتان بخواهد سیلو دیدیم و گندم و لذت بردیم از نعمت و نعمت و نعمت.
خدایا شکرت بابت این نعمت گندم و خاک حاصلخیز کشورمان. خدایا دوستت دارم و بیش از همیشه به نگاه ویژه ات نیازمندیم.
پ ن. دوستانی که برای پسر فامیل نزدیک دعا کردید بسیار از لطف شما سپاسگزارم. فردا دور آخر شیمی درمانی ایشان شروع می شود و روحیه خوبی ندارد. ایشان را از دعای خیرتان محروم نفرمایید.