امروز داشتم صفحه مامان فرشته ها را می خواندم و دلم خواست مثل ایشان در خصوص آدمهایی که یک روزی خوبیهایی به من کردند که در ذهنم ماندگار شد، بنویسم. اول از همه مادرم آدمی است که در تمام مراحل زندگی با استرسهایی که به من وارد می کرد باعث می شد که از کرختی و تنبلی دست بکشم و پیشرفت کنم. هرچند سبک کارش را خیلی نمی پسندم ولی اگر نبود و البته ایده آل گرایی خودم شاید هیچ پیشرفتی عایدم نمی شد.

1- در سالهای پیش از ازدواج از زندایی و خاله ام باید بگویم که خیلی هوای ما را داشتند و دایی کوچکترم که در حق ما بیش از یک دایی یا برادر برای مادرم بود. گاهی فکر می کنم خداوند به خاطر این خوبیهایشان بچه هایشان را عاقبت به خیر کرده.

2- در سالهای ابتدایی زندگیم آدم کم تجربه ای بودم و از کار منزل چیز زیادی بلد نبودم یک همسایه داشتیم که فامیل دورمان هم بود خیلی چیزها را خواهرانه به من یاد داد. خیلی غذاها و رسیدگی به امور منزل را از او یاد گرفتم. بعدها هم دخترش دریک پروژه دستیارم بود که مثل مادرش نیروی بسیار خوب و با شخصیتی بود. خیلی دوستش دارم. امیدوارم که خداوند در تمام مراحل زندگی از او و خانواده اش حمایت کند.

3- در دوران جوانیم آدمهای زیادی سعی داشتند که اعتماد به نفسم را بگیرند و تقریبا در تلاشهایشان موفق هم بودند فقط یک شوهر خاله داشتم که هر وقت مرا می دید به من اعتماد به نفس می داد و می گفت پشتکار خوبی داری و موفق می شوی. فکر می کنم همین خصلتش باعث شده که بچه هایش اعتماد به نفسشان بالاست و امیدوارم که موفق باشند.

4- هیچ وقت کمکهای مادرم را در موقعی که واقعا نیاز داشتم و مشکلات از سر و کولمان بالا می رفت و گیر کلاهبرداری افتاده بودم که توانمان را از کفمان برده بود فراموش نمی کنم. اگر مادرم نبود و آن حمایت همه جانبه اش شاید هیچ وقت نمی توانستم قد راست کنم و دوباره خانه بخرم. خدایا عمر با عزت برایشان عطا فرما.

5- همان موقع که خانه مان را از دست داده بودیم و حتی پول برای پیش خانه نداشتیم و زمان تخلیه خانه فرارسید عموی کوچکم یکی از اتاقهای منزلش را داد که وسایل ببریم و شوهر خواهرهایم آمدند ما را بردند منزلشان. این وضعیت 5 ماه طول کشید تا توانستیم یک سقف برای خودمان جور کنید. از خدا برای عمویم و دو خواهر و شوهر خواهر جوانمردم عمر باعزت و سرمایه پاک خواستم که اکنون می بینم خداوند نعمت را بر هر سه این خانواده ها تمام کرده است.

6- همان زمان برای تهیه پول پیش گرفتار بودیم که به طور اتفاقی یکی از آقایان همکلاسی که جانباز هم بود از مشکلم مطلع شد و برایم دویست هزار تومان وام جور کرد. از آن مهمتر اینکه این وام را از صندوق خیریه ای در بازار جور کرد که خودش هم عضو بود و بعد از اینکه دید یکماه گذشته و من نتوانستم ضامن جور کنم خودش ضامنم شد. بعد از تحصیل آن آقا را با آن پای مصنوعی دیگر ندیدم ولی هر وقت دستم به آسمان می رود برایش دعا می کنم که کمک کرد در آن گیر و دار بی سرپناهی پول پیشی جور شود و سقفی برایمان مهیا گردد.

7- در دوران دانشجویی خودم بودم و زندگی ام و همسری که ورشکسته شده بود. در آن تنگناها و روزگار دو استاد داشتم که ابتدا یکی من را به عنوان دستیار علمی قبول کرد و باعث شد هم در حوزه کاریم کسب تجربه کنم و متخصص شوم و یکی دیگر کمک کرد که بعد از آزمون در مصاحبه تخصصی شغلم قبول شوم و الان این شغلی که دارم به لطف آن استاد است. هیچ وقت فراموششان نمی کنم و هر از چند گاهی تماس می گیرم و تلفنی با ایشان صحبت می کنم.

8- در روزگاری که درس خواندن در بین زنان متاهل فامیل مد نبود و همه دختران ازدواج می کردند که درس نخوانند تنها کسی که همه کار کرد که بتوانم بخوانم و به اهدافم برسم همسرم بود. کسی که تمام کار و بارش را طوری تنظیم می کرد که بتواند برای کلاس رفتن و روزهای امتحان من وقت بیشتری بگذارد و بچه ها را حمایت کند، روزهایی که راهش را خیلی دور می کرد و دور دنیا را میگشت تا بیاید دنبالم تا کمتر در اتوبوس و مینی بوس خسته شوم همسرم بود که به اندازه تمام دنیا از کمکهایش ممنونم و امیدوارم که خداوند همیشه به او تن سالم و قدرتمند بدهد.

10- در دوره کارشناسی ارشد استادی داشتم که از همان سالها تا 8 سال دستیار پژوهشی و علمی او بودم. آنقدر چیز از او یاد گرفتم و آنقدر سخاوتمندانه شبکه اجتماعی و دوستی خود را با من به اشتراک گذاشت که هرچه از نظر سرمایه اجتماعی اکنون دارم مدیون ایشان هستم علاوه بر آنکه رفتارهای من را اصلاح کرد، جسارت را به وجودم برگرداند و آنچه از قلم و تفکر خلاق و روش کار آموختم همه یادگار اوست. مطلبی نیست که بنویسم و قسمتی از آموزه هایش یادم نیاید و حالم خوب نشود. برایم بیشتر از یک استاد پدر بود و اکنون هشت سال است که ندارمش و واقعا دلم برایش تنگ شده. اگر لطف بفرمایید فاتحه ای نثارش کنید ممنون می شوم.

11- شش سال پیش رئیسی داشتیم که یک مسلمان واقعی بود و انسانیت را به کمال رسانده بود. همه جور حمایتی کرد تا بتوانم در کار به اهدافم برسم. با اینکه می دید این اهداف خلاقانه و پر ریسک است ولی از حمایتهایش دریغ نکرد و پروژه های بسیار خوبی که توانستم بگیرم به طوری که اکنون به عنوان متخصص آن حوزه شناخته می شوم ناشی از لطف ایشان به من است. امیدوارم خداوند برای او نیز خوبیهای بیشمار بخواهد. آدم با سوادی است و امیدوارم که مدارج بالاتری را طی کند.

12- آن رئیس عوض شد و یک رئیس دیگر آمد که یکسال پادشاهی کردم. واقعا خیلی هوایم را داشت و اگر حمایت او نبود پروژه سنگین و بزرگی که داشتم جمع نمی شد و بچه های تیمم خیلی اذیت می شدند. متاسفانه این رئیس کلا یکسال ماند و البته یک پست بالاتر گرفت و رفت. هم خودش و هم همسرش بسیار آدمهای شریفی هستند و هنوز هم تلفنی با آنها در ارتباطم امیدوارم که خداوند هرجا هست نگهدارش باشد و حفظش کند.

خدایا شکرت بابت این آدمهای خوبی که در مسیر زندگیم قرار دادی تا بتوان به کرات به معجزاتت پی ببرم. خدایا هر روز که بیدار می شوم معجزه زندگی، طلوع و و وجودت را می بینم، مرا بیشتر از پیش در آغوش خود نگه دار.