با یک تعداد از دوستان جهادی رفته بودیم زاهدان. زاهدان و در واقع سیستان و بلوچستان قابلیت تبدیل به قطب گردشگری شدن را دارد. از بزرگترین موزه جنوب کشور بازدید کردیم. از فرهنگ پنج هزار ساله شهر سوخته، از قلعه دهانه غلامان و از مسجد مکی دیدن کردیم. چند دقیقه ای را میهمان فرزند شیخ مولوی عبدالحمید شدیم و زیر گچ بری های زیبای رنگارنگ، گنبد متحرک در حال ساخت، حیاط بزرگترین حوزه علمیه اهل تسنن در کشور با 10 هزار طلبه قدم زدیم و نمای این مسجد زیبا ما را مسحور کرد. این مسجد و بناهای اطرافش مجموعه در سه هکتار زمین بنا شده است. به صرف عصرانه دعوت شدیم منزل یکی از بومیهای متمول و شهردار نیز دعوتمان کرد به یک ضیافت شام که بسیار عالی بود.زاهدان بازار خوبی هم دارد و مدیونید اگر فکر کنید من نرفته باشم برای خرید ادویه آچاز و ترشی انبه که همسر جان عاشقش است. هرچند خرید ترشی انبه و حملش در بار دستی تو فرودگاه و گیج بازی من از اینکه یادم نبود هیچ جسم شیشه ای نباید در پرواز برد باعث شد چند باری ساکم را خالی کنم و دوباره بچینم و فلاکس یک نفره گرانقیمتم خورد زمین و درش شکست ولی ارزشش را داشت. تجربه شد که دیگر یادم نرود.

و اما سیستان هنوز مشکلات خودش را دارد و روز به روز به عمق این مشکلات اضافه می شود. طی دو سال گذشته که نرفته بودم بالاخره اینبار با خوشحالی دیدم که برخی خانه ها علمک دارند و برخی هم گازشان وصل است. هرچند در محله شیرآباد وضعیت بهتر نشده بود که بدتر هم شده بود. هنوز زنها در سن 30 سالگی بعد از پنج بار زایمان به متخصص زنان مراجعه می کنند که ششمی را هم به دنیا بیاورند و معتقدند که چون 5 سال است نزاییده اند دچار نازایی هستند!!!! خلاصه می توانم نوع جدیدی از مفهوم نازایی را در گینس ثبت کنم.

حالا از این شوخیها بگذریم هنوز منطقه شیرآباد به همان شکل است. هنوز منطقه حاجی بابا آب لوله کشی ندارد و مردم از سکوی آب سر خیابان آب بر می دارند و تمام شستشویشان را همانجا انجام می دهند. به همین جهت اکثر آدمها دچار بیماریهای انگلی هستند و به تبع آن دچار سوء هاضمه.

فقر فرهنگی دو برابر فقر مادی بیداد می کند. فرهنگ یک مو از خرس کندن غنیمت است هنوز هم در بین اقشار طبقه پایین رواج دارد ولو به کش رفتن یک باکس پماد و داروی درمان گال باشد.فقر فرهنگی دارند در حد کلا هشت عدد دندان داخل دهان آنهم با دستهای پر از النگو تا آرنج. فقر فرهنگی دارند در حد اینکه مادر بیاید و دختر 17 ساله اش را به زور با سرم ببرد خانه زیرا پدر شوهر دختر تماس گرفته و تشریف آورده اند منزل و چای می خواهند و در منزل ایشان مرسوم نیست که چون عروس دارند مادر شوهر زحمت چای شوهرش را بکشد! حالا اگر دلیل اهمیت پسرزا بودن زن را آن منطقه متوجه نشدید بیشتر توضیح دهم. خلاصه یاد صفحه زنان علیه زنان افتادم

بگذریم. دیشب برگشتم. شکر خدا تهران سر جایش بود فرار نکرده بود. مثل همیشه تهران بود و مجموعه آسیبها که به عینه در همه جای کشور دیده می شود. خلاصه ملالی نیست جز دوری شما. از فرودگاه تا خانه باز هم کارتن خوابها را دیدم. باز هم زندگی شبانه در محیطهای میدانگاهی را دیدم و باز هم جگرکیهای سیار و آدمهای قلندر و مردم و مردم و مردم

خدایا شکرت به خاطر زیباییهایی که دیدم. خدایا شکرت که توفیق دیدار این استان نجیب و با مردمانی مهربان و خونگرم را برایم مهیا کردی. خدایا شکرت به خاطر انرژی خوب امروز و حال خوش امروز