وقی اسم لگن می آید یاد لگنهای قرمز پلاستیکی می افتم که قدیمها مادرم می گذاشت توی حمام و می نشست کنارش و برخی لباسها را که دوست نداشت داخل ماشین لباسشویی بریزد توی آن چنگ می زد. رو فرشی هم از این قاعده مستنثنی نبود. به همین جهت سر جهاز من سه تا لگن بزرگ داد. یکی از همان قرمزها، یکی روی و دیگری استیل! گویی قرار بود تا قیام قیامت همه وسایل خانه را داده باشد و بنده رد زندگیم هیچ نخرم. البته لگن قرمز رنگ در روند یک اسباب کشی سرقت شد. لگن استیل هم یادم نیست چه بلایی سرش آمد ماند یک لگن روی که هنوز هم به جای ماهیتابه بزرگ برای هیاتها استفاده می شود. در واقع کارکردش غیر از آنی است که برایش در نظر گرفته شده است. 

یکی دیگر از کاربردهای لگن هم زمانی است که ماشینی خیلی قراضه است و کلا اذیت می کند از عنوان لگن ازش استفاده می کنند. اوایل که رانندگی می کردم خیلی از راننده های آقا که آن زمانها هنوز با موضوع رانندگی خانمها کنار نیامده بودند با لحن توهین آمیزی سرم داد می زدند لگنت را بکش کنار!! بعدها که منظورشان را متوجه شدم نگاه می کردم می دیدم دور تا دور ماشین طرف خورده و حسابی به قول خودش لگن است

بگذریم. چهار هفته پیش بود که برای جلسه ای رفتم به یکی از ادارات دولتی. متاسفانه یک برجستگی جلوی در درست کرده بودند برای پیشگیری از ورود آب باران. با اینکه قبلا زیاد آنجا رفته بودم متوجه آن برآمدگی نشدم و پایم گرفت به لبه و به طور بسیار بدی خوردم زمین. به طوری که قشنگ یک صد و هشتاد درست و درمان زدم و پاهایم از دو طرف باز شد. صدای زمین خوردم آنچنان بلند بود که افراد از داخل سالن جلسه شنیدند و دویدند بیرون. درد در ناحیه لگن بسیار شدید بود. نفسم رفته بود و صورتم از شدت درد کبود شده بود. با هر بدبختی بود خانمها کمک کردند از جایم بلند شدم. درد امانم را بریده بود. جلسه را به هر شکل ممکن گذراندم. شب با هر بدبختی بود خوابیدم. هنگام رانندگی احساس می کردم که زانوهایم تیر می کشد. خلاصه آن شب صبح شد و صبح انگار نه انگار که اتفاقی افتاده بدون درد و سرحال از خواب بیدار شدم و رفتم سر کار. روزهای بعد هم مشکلی نداشتم تا اینکه یک روزز وقتی روی کاناپه نشسته بودم همسر جان آمدند کنارم بنشیدند جابه جا شدم که جا باز شود دوباره همان درد وحشتناک از کمر تا پایین ساق پا را در بر گرفت. دوباره نفسم رفت و با بدختی خودم را آرام کردم. بعد از آن هنگام خواب در وضعیتهای خواصی این درد دامنم را می گرفت. تا اینکه چند روز پیش رفتیم که رفتیم منزل پدر شوهر و به خاطر نبودن جای پارک ماشین را سر کوچه پارک کردیم و تاتی تاتی کنان رفتیم منزلشان و هنگام بازگشت تا سر کوچه پایم پیچ خورد و آن درد دوباره از سر گرفته شد. آمدم منزل جلوی آینه ایستادم و به شکلهای مختلف پاهایم را حرکت دادم. البته کمرک را هم همینطور. متوجه شدم در برخی وضعیتها درد شدیدی دارم. طبق معمول به خواهر جان زنگ زدم و از ایشان سوال کردم آیا ممکن است پایم از ناحیه لگن در رفته باشد. جواب منفی بود ولی برای اطمینان توصیه شد بروم و عکس بگیرم. خلاصه رضایت دادم کارم را تعطیل کنم و روزی که برای واکسن می روم از لگنم هم عکس بگیرم. خبر خوبی نبود. هر دو طرف مفاصل ملتهب شده بود و عفونت مشاهده شد. اینگونه شد که منزل نشین شدم و چنذ روز است استراحت می کنم و دارو می خورم تا انشا الله شنبه بروم پیش متخصص فیزیوتراپ. تشخیص خواهر دکتر این است که اعصاب پایم از جایی درگیر است و باید درمان شود والا ماندگار می شود. خداوند خودش کمک کند.

خدایا شکرت بابت داشتن بیمه تکمیلی که برای درمانهایم نگران هزینه نیستم. خدایا شکرت بابت وجود اتومبیل که اگر نداشتم با این وضعیت معلوم نبود چه به سرم می آمد در این چند هفته، خدایا شکرت بابت وجود بچه ها که بودنشان نعمت است و حال خوب برایم. خدایا شکرت بابت دختر گلم که کمکها و احوالپرسیهایش مایه دلگرمی من است. خدایا بابت همه آنچه دادی و من از آن غافلم شکر. خدایا شر این بیماری را از سر مردم جهان کم کن و سلامتی و دل خوش روزی همه کن. خدایا یک خانه بدون پله لطفا دیگر نمی کشم